به اشتراک بگذارید
نسیم نیکولاس طالب، نویسنده و متفکر لبنانی-آمریکایی، در کتاب دستی بر آتش ( «Skin in the Game») به مفهومی میپردازد که برای ایران امروز ما بسیار موضوعیت دارد. اصطلاح skin in the game در مواردی بکار می برد که یک فرد، از موفقیت یا شکست یک کار یا سرمایهگذاری، تاثیر مستقیم میپذیرد. مترادف فارسی این اصطلاح شاید «دستی بر آتش داشتن» باشد.
وقتی کسی دستی بر آتش دارد، به طور مستقیم از شرایط موجود و تصمیماتی که در رابطه آن شرایط گرفته می شود، متاثر می شود. در مقابل کسی که از دور دستی بر آتش دارد، به طور مستقیم از پیروزی یا شکست یک تصمیم گیری متاثر نمیشود. وقتی فردی در یک موضوعی، دستی بر آتش دارد، در واقع به عنوان فاعل یا ناظر، هم در جریان تحولات آن موضوع است و هم از منافع و یا مضار حاصل از آن ماجرا تاثیر میپذیرد. بر اساس نظر نسیم طالب، تصمیمگیران و کارگزارانی که دستی بر آتش دارند، قابل اعتمادتر هستند و در این شرایط، امکان فساد و بی تدبیری کاهش مییابد. در مقابل سیاستمدارانی که دستی از دور بر آتش دارند، تصمیماتی غیرمسئولانه می گیرند زیرا که می دانند عواقب تصمیماتشان، گریبان آنها و نزدیکانشان را نخواهد گرفت.
وقتی درباره ماجرای سفر دختر آقای قالیباف و حاشیههایی مربوطه میخواندم، ناخداگاه به یاد نظریه نسیم طالب افتادم. سفر خارجی خانواده یک سیاستمدار میتوانست کاملا بدون حاشیه برگزار شود، ولی وقتی آقای قالباف حیات سیاسی خود را مدیون شعارهای ضدغرب و مقاومت در برابر تحریم است، مردم نمیپذیرند که دختر و همسر سردار انقلابی برای خرید سیسمونی به ترکیه بروند. در واقع آقای قالیباف به نماد سیاستمداری تبدیل شده که از دور دستی بر آتش دارد ولی مردم را تشویق به آتش بازی میکند. البته واقعیت اینست که اکثر تصمیمگیران نظام دستی از دور بر آتش دارند و عملا بهای تصمیماتشان را خود و خانواهاشان پرداخت نمی کنند. از همین زاویه است که سفر و اقامت فرزندان مقامات مورد انتقاد مردم قرار میگیرد و غیرقابل توجیه میشود.
نسیم طالب موضوع را از زاویه عدم تقارنی که میان قدرت و مسئولیتپذیری وجود دارد، مورد بحث قرار می دهد. سیاستهای که به تنشهای منطقهای میانجامد را میتوان از زاویه تئوریک مورد تحلیل و نقد قرار داد، ولی چگونه می توان تضمین کرد که حاکمان بیمهابا کشور را به ورطه جنگ نمیبرند؟ واقعیت این است که سیاستمداران بالذاته سودجو هستند و تنش هم در شکل کنترل شدهاش، به سود آنهاست زیرا توجهها را از داخل به خارج معطوف میکند. نسیم طالب معتقد است که باید شرایطی فراهم شود که سیاستمدار جنگ طلب، خود یا خانواده اش در معرض عواقب جنگ قرار گیرند. اگر سیاستمدار حامی تقابل نظامی باشد ولی این احتمال را ندهد که خودش یا خانوادهاش در جنگ کشته خواهد شد، و یا از عواقب منفی اقتصادی جنگ مضر نخواهند شد، دیگر نمیتوان به تصمیم آن سیاستمدار اعتماد کرد. در این سناریو، سیاستمدار تنها همچون یک دلال از جنگ دفاع می کند و در فردای جنگ، تنها از دور، دستی بر آتش خواهد داشت.
همین سناریوی فوق در خصوص وضعیت تحریمها و بهطور کلیتر در خصوص انزوای ایران هم وجود دارد. وقتی رئیس مجلس عملا از سیاستهایی طرفداری می کند که به گرانی در داخل و انزوای بین المللی می انجامد، ولی از سوی دیگر، خانواده وی، بار این گرانی و انزوا را تحمل نمیکند، دیگر نمی توان به تصمیمات این سیاستمدار اعتماد کرد زیرا این تصمیمات برخواسته از یک عدم تقارن میان قدرت و مسئولیت پذیری بوده است.
برای درک تصمیمات اشتباهی که طی سالیان اخیر در حوزه اقتصاد و سیاست خارجی گرفته شده، میتوان دو مدل «مدیریت ایدئولوژیزده» و «مدیریت دستی بر آتش» را به کار گرفت. ما سیاستمداران متعهدی داشته و هنوز هم داریم که تصمیمات زیانبار زیادی برای اقتصاد و سیاست کشور گرفتند، ولی این تصمیمات از سر بی مسئولیتی یا سوء نیست نبود. در واقع این سیاستمداران در دام ایدئولوژیهایی افتاده کند که در عمل ناموفقتند. این افراد در بسیاری از موارد، خود نیز هزینه این سیاستها را پرداخته اند. در مقابل ما در کشورمان شاهد رشد طبقهای از سیاستمداران هستیم که تنها استفادهای ابزاری از ایدئولوژی میکنند، ولی در عمل دستی از دور بر آتش دارند و به هیچوجه خود و نزدیکانشان را درگیر عواقب سیاستهای غلطی که اتخاذ کردهاند، نمیکنند. افزایش تعداد آقازادهها و خانمزادههای خارج نشین را در همین راستا می توان تحلیل کرد.
عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «قيام فرزندان» نوشته: «انتشار عكسهايی از زندگیهای مجلل، حضور در محلهای نامتعارف، استفاده از خودرو و لباسهای عجيب و بعضا شغل و ظاهرهای نامناسب با ارزشهای پدران و حتی ازدواجهای پر سر و صدا، در میان فرزندان برخی مسئولین، نشان ميدهد كه شاهد یک نسل جديد از افراد در تضاد و تعارض و تقابل عملی با نسل پدران آنان هستيم. نسل جديدی كه اصرار دارد اعلام حضور نمايد و از طريق شبكههای اجتماعی خود را معرفی میكند. پدرانی كه تا همين چند سال پيش كوچكترين انحراف سليقههای جوانان جامعه را در سبك زندگی از معيارهای رسمی محكوم میكردند. اكنون با واقعيتی روبهرو هستند كه فرزندان خودشان به انتهای آن سبک زندگی كه متعرض آن بودند، رسيدهاند...» اما واقعیت این است که بسیاری از این پدران هم عملا در همان نطقهای قرار دارند که فرزندانشان به آن رسیدهاند و تنها تظاهر میکنند.
نسیم طالب در کتاب «دستی بر آتش» به یکی از قوانین حمورابی اشاره میکند که بر اساس آن، اگر خانهای بر اثر اشتباه معمار، فرو ریزد و صاحبخانه کشته شود، معمار باید به قتل برسد. و اگر فرزند صاحبخانه کشته شود، در آن صورت، باید فرزند معمار به قتل برسد. آیا ما شاهد چنین تقارنی در حاکمیت کشور می بودیم، باز هم تا شاهد می بودیم که سیاستمداران دم از تقابل با نظام سطله و مقاومت تا آخرین نفس بزنند؟