به اشتراک بگذاریدمدتی است که کتاب «Sking in the Game»، اثر نسیم نیکولاس طالب، نویسنده و متفکر لبنانی-آمریکایی، به فارسی ترجمه و منتشر شده است. مترجمان محترم، با اذعان به دشواریهای ترجمه، عنوان کتاب را به طور تحت اللفظی «پوست در بازی» ترجمه کردهاند. شاید عبارت «دستی بر آتش» ترجمه مناسبتری برای عنوان کتاب باشد زیرا به معنی مستتر در عنوان انگلیسی کتاب نزدیکتر است. وقتی فردی در یک موضوعی، دستی بر آتش دارد، در واقع به عنوان فاعل یا ناظر، هم در جریان تحولات آن موضوع است و هم از منافع و یا مضار حاصل از آن ماجرا تاثیر میپذیرد. بر اساس نظر نسیم طالب، تصمیمگیران و کارگزارانی که دستی بر آتش دارند، قابل اعتمادتر هستند و در این شرایط، امکان فساد و بی تدبیری کاهش مییابد.
نسیم طالب مثالهایی را از سیاستگذاری و مدیریت در دوران جدید و باستان طرح میکند که به قول وی، نشان از یک تقارن میان قدرت و مسئولیتپذیری دارد. مثلا اگر یک سیاستمدار، حامی تقابل نظامی باشد ولی این احتمال را ندهد که خودش یا خانوادهاش در جنگ کشته خواهد شد، دیگر نمیتوان به تصمیم وی اعتماد کرد، زیرا این سیاستمدار تنها همچون یک دلال از جنگ دفاع می کند و در فردای جنگ، تنها از دور، دستی بر آتش خواهد داشت. ما میتوانیم همین مدل را برای آسیب شناسی سیاست خارجی کشورمان به کار ببریم.
برای آسیبشناسی تصمیمات خرد و کلانی که در کشور ما گرفته میشود، بکارگیری مدل «مدیریت دستی بر آتش» بسیار کارساز است. بطور کلی می توان گفت که مسئولان و کارگزاران کشور، دستی بر آتش مشکلات عملی هموطنانشان ندارند و از همین روست که نه اشتباهات در تصمیمگیریها تصحیح میشود و نه مفاسد در عملکردها مرتفع می گردد. برای نمونه، در حوزه سیاست خارجی، تصمیماتی که جناح به اصطلاح دلواپس گرفته، عواقب شدید اقتصادی برای جامعه داشته است، ولی از آنجا که دلواپسان، هیچگونه هزینه اقتصادی و سیاسی به خاطر تصمیماتشان نمی پردازند، امکان دلواپس بودن و دلواپس ماندن را می یابند و تصحیحی هم در این زمینه صورت نمیگیرد.
اگر مسئولان بطور مستقیم دستی بر آتش داشتند و از نتیجه منفی تقابل منطقهای و بینالمللی ایران متضرر میشدند، آیا تصمیمهای متفاوتی نمیگرفتند؟ این دلواپسان، هیچگونه هزینه سیاسی هم برای تصمیماتشان نمی پردازند. در واقع اگر نظارت استصوابی وجود نمیداشت و در جریان انتخابات، کاندیداهایی وعده عادیسازی روابط ایران با غرب را میداند و با اقتبال عمومی روبرو میشد، آیا دلواپسان و تقابلجویان در مواضع خود تجدید نظر نمیکردند؟
البته این عدم تقارن میان سود و زیان تنها محدود به دلواپسان نیست و همه نیروهایی که بگونهای وابسته به حاکمیت هستند از آن منتفع میشوند. برای مثال در بحث بخش خصوصی و بخش دولتی میتوانیم این وضعیت را مشاهده کنیم. بازیگران بخش خصوصی واقعی به علت اینکه در یک رقابت آزاد شرکت میکنند، به سرعت نتیجه تصمیمات و عملکرد خود را میبینند زیرا از نزدیک دستی بر آتش بازار دارند. این در حالی است که در اقتصاد دولتی، عرضه کننده کالا از متقاضی منفصل است و از دور دستی بر آتش بازار دارد و به همین علت است که هیچگاه در قیمتها و کیفیت کالا تعدیلی ایجاد نمیشود.
نسیم طالب در توضیح «مدل دستی بر آتش» به یکی از قانون حمورابی اشاره میکند که بر اساس آن، اگر خانهای بر اثر اشتباه معمار، فرو ریزد و صاحبخانه کشته شود، معمار باید به قتل یرسد. و اگر فرزند صاحبخانه کشته شود، در آن صورت، باید فرزند معمار به قتل برسد. هر چند تاریخ مصرف این قانون هزاران سال است که به سر رسیده، ولی به گفته نسیم طالب، در آن تقارنی نهفته است که حکایت از تدبیر حمورابی برای ایجاد مسئولیت پذیری و عدالت دارد. در کشور ما هم بحث قصاص به گونهای ادامه همین تقارن در منافع و مضار است. قانون قصاص اما محدود به قصاص نفس و قصاص عضو است، ولی فرض کنید اگر قصاص شامل حال تصمیمات مسئولان هم میشد، آیا شاهد تصمیمگیریهای متفاوتی نمیبودیم؟ برای مثال نمایندهای را تصور کنید که با تصمیمش، باعث عدم دسترسی کودکان بیمار به یک داروی خاص میشود؛ آیا اگر فرزند این نماینده هم به داروی مورد نیازش دسترسی پیدا نمیکرد، آن نماینده هنوز چنین تصمیمی میگرفت؟ اگر قصاص تصمیم به دیگر انواع قصاص اضافه میشد، آیا شاهد تصمیمات غیرمسئولانه کنونی میبودیم؟ آیا اگر همان محدویتهایی که در سفر و تحصیل برای مردم عادی جاری است شامل آقازادهای خارج نشین هم میشد، آیا باز هم به همین اندازه سیاستمدار غرب ستیز میداشتیم؟