به اشتراک بگذاریدپیمان صلح امارات و بحرین با اسرائیل ابعاد آشکار و پنهای دارد که نیازمند تحلیلهای کارشناسی است، ولی در حال حاضر میتوان با قاطعیت گفت که جهان عرب مسئله فلسطین و سرزمینهای اشتغالی را از مسئله صلح با اسرائیل جدا کرده و عادیسازی روابط با اسرائیل در راستای منافع ملی کشورهای حاشیه خلیج فارس تعریف شده است. در ایران ما باید به این سوال پاسخ دهیم که آیا پیمان صلح ابراهیم تنها نتیجه تحولات داخلی کشورهای حاشیه خلیج فارس بوده، و یااینکه سیاست «عمق استراتژیک» ایران باعث نزدیکی اعراب به اسرائیل شده است؟
در روزهای اخیر تحلیلگران زیادی، تقابل ایران با کشورهای حاشیه خلیج فارس را عامل اصلی نزدیکی آنها به اسرائیل دانسته اند. در مقابل، در داخل، واکنشها در سطح شعار باقی مانده و تنها عامل نزدیکی امارات و بحرین به اسرائیل، ترس و خیانتکاری مقامهای این کشورها عنوان شده است. اما باید توجه داشت که مسئله سرزمینهای اشغالی یکی از اصلیترین دلمشغولیهای سیاست خارجی کشورمان بوده و در این راه اعتبار و هزینه زیادی صرف کرده ایم و از همین رو شایسته است در خصوص پیمان ابراهیم تحلیلی اصولی و بدور از شعارزدگی داشته باشیم.
گفته شده که امارات هزینه سیاسی بالایی را برای امضای پیمان صلح با اسرائیل پرداخت کرده و اگر اماراتیها احساس خطر جدی از سوی ایران نمیکردند، دستکم در میان مدت حاضر به دوستی با اسرائیل نمیشدند. در مقابل، برخی از تحلیلگران به منافع تجاری ناشی از ارتباط با اسرائیل و وعده فروش جنگندههای رادارگریز اف 35 به امارات اشاره میکنند و این مشوقها را مهمتر از خطر ایران ارزیابی میکنند. نباید از نظر دور داشت که پیمانهای صلح ابراهیم به برقراری کامل روابط دیپلماتیک، پروازهای مستقیم و تعاملات امنیتی و تجاری و فنآوری میان اسرائیل با بحرین و امارات منجر خواهد شد.
علاوه بر نگرانی از تقابل با ایران، باید مقابله با محور ترکیه-قطر را هم به عنوان یکی از عوامل تسریع روند صلح کشورهای حاشیه خلیج فارس با اسرائیل مورد توجه قرار داد. این تقابل بهطور خاص پس از کاهش حضور نیروهای آمریکا در منطقه پراهمیتتر میشود. البته باید توجه داشت که ضدیت با اسرائیل نه برای ترکیه و نه برای قطر جنبه ایدئولوژیک ندارد و با تغییر شرایط منطقه، این ضدیت هم میتواند رنگ ببازد. در مقابل ایران در سالهای اخیر، علاوه بر ضدیت با اسرائیل، ضدیت با عربستان را نیز از یک راهکار افزایش فشار، به یک راهبرد ایدئولوژیک تبدیل کرده که این امر به شدت برای حاکمان ریاض تهدیدآمیز بوده است.
در بحث تهدیدهای ایران علیه کشورهای حاشیه خلیج فارس لازم است میان «خطر واقعی» و «خطر متصور» تمایز قائل شد. واقعیت این است که در بسیاری از موارد، تهدیدی که کشورهای عربی از ایران احساس کردهاند، بیشتر یک خطر متصور بوده تا یک خطر واقعی. در این میان ما هم متاسفانه هیچ تلاشی نکردیم که از این تهدیدها بکاهیم و با پیگیری سیاست «عمق استراتژیک» به اتحاد منطقه ای علیه ایران کمک کردیم. در این میان اسرائیل خود را به عنوان یک شریک قابل اعتماد در عرصه تجارت و امنیت معرفی میکند که در شرایط خلاء قدرت (و افزایش خطرهای واقعی یا متصور) می تواند برای کشوری همچون امارات تضمین امنیتی به ارمغان آورد.
به هر حال با وجود اینکه پیمانهای صلح ابراهیم برای امارات و بحرین هزینه سیاسی داشته، ولی واقعیات صحنه بهگونه ای رقم خورده که مقامهای این کشورها را به این محاسبه رسانده که منافع صلح با اسرائیل بیشتر از مضرات این توافق است. ما نیز به جای شعارزدگی و تحقیر حاکمان کشورهای همسایه، باید به بازنگری در سیاست «عمق استراتژیک» بپردازیم و فارغ از دلبستگیهای ایدئولوژیک، ببینیم این رویکرد تا چه میزان در راستای منافع ملی کشور عمل کرده است.